دشت موقف را لباس از جوهر جان دیده اند
دشت موقف را لباس از جوهر جان دیده اند
دشت موقف را لباس از جوهر جان دیده اند
دشت موقف را لباس از جوهر جان دیده اند
کوه رحمت را اساس از گوهر کان دیده اند
کوه رحمت را اساس از گوهر کان دیده اند
کوه رحمت را اساس از گوهر کان دیده اند
کوه رحمت را اساس از گوهر کان دیده اند
عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک
عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک
عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک
عرضگاه دشت موقف عرض جنات است از آنک
مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده اند
مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده اند
مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده اند
مصنع او کوثر و سقاش رضوان دیده اند
حوت و سرطان است جای مشتری وان برکه هست
حوت و سرطان است جای مشتری وان برکه هست
حوت و سرطان است جای مشتری وان برکه هست
حوت و سرطان است جای مشتری وان برکه هست
مشتری صفوت که در وی حوت و سرطان دیده اند
مشتری صفوت که در وی حوت و سرطان دیده اند
مشتری صفوت که در وی حوت و سرطان دیده اند
مشتری صفوت که در وی حوت و سرطان دیده اند
کوه رحمت حرمتی دارد که پیش قدر او
کوه رحمت حرمتی دارد که پیش قدر او
کوه رحمت حرمتی دارد که پیش قدر او
کوه رحمت حرمتی دارد که پیش قدر او
کوه قاف و نقطهٔ فا هر دو یکسان دیده اند
کوه قاف و نقطهٔ فا هر دو یکسان دیده اند
کوه قاف و نقطهٔ فا هر دو یکسان دیده اند
کوه قاف و نقطهٔ فا هر دو یکسان دیده اند
سنگ ریزهٔ کوه رحمت برده اند از بهر کحل
سنگ ریزهٔ کوه رحمت برده اند از بهر کحل
سنگ ریزهٔ کوه رحمت برده اند از بهر کحل
سنگ ریزهٔ کوه رحمت برده اند از بهر کحل
دیده بانانی که عرض از کوه لبنان دیده اند
دیده بانانی که عرض از کوه لبنان دیده اند
دیده بانانی که عرض از کوه لبنان دیده اند
دیده بانانی که عرض از کوه لبنان دیده اند
اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو شمع
اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو شمع
اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو شمع
اصفیا را پیش کوه استاده سوزان دل چو شمع
همچو شمع از اشک غرق و خشک دامان دیده اند
همچو شمع از اشک غرق و خشک دامان دیده اند
همچو شمع از اشک غرق و خشک دامان دیده اند
همچو شمع از اشک غرق و خشک دامان دیده اند
هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشت گاه
هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشت گاه
هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشت گاه
هشتم ذیحجه در موقف رسیده چاشت گاه
شامگه خود را به هفتم چرخ مهمان دیده اند
شامگه خود را به هفتم چرخ مهمان دیده اند
شامگه خود را به هفتم چرخ مهمان دیده اند
شامگه خود را به هفتم چرخ مهمان دیده اند
شب فراز کوه، ز اشک شور جمع و نور شمع
شب فراز کوه، ز اشک شور جمع و نور شمع
شب فراز کوه، ز اشک شور جمع و نور شمع
شب فراز کوه، ز اشک شور جمع و نور شمع
ابر در افشان و خورشید زر افشان دیده اند
ابر در افشان و خورشید زر افشان دیده اند
ابر در افشان و خورشید زر افشان دیده اند
ابر در افشان و خورشید زر افشان دیده اند
افتاب از غرب گفتی بازگشت از بهر حاج
افتاب از غرب گفتی بازگشت از بهر حاج
افتاب از غرب گفتی بازگشت از بهر حاج
افتاب از غرب گفتی بازگشت از بهر حاج
چون نماز دیگری بهر سلیمان دیده اند
چون نماز دیگری بهر سلیمان دیده اند
چون نماز دیگری بهر سلیمان دیده اند
چون نماز دیگری بهر سلیمان دیده اند
گفتی از مغرب به مشرق کرد رجعت آفتاب
گفتی از مغرب به مشرق کرد رجعت آفتاب
گفتی از مغرب به مشرق کرد رجعت آفتاب
گفتی از مغرب به مشرق کرد رجعت آفتاب
لاجرم حاج از حد بابل خراسان دیده اند
لاجرم حاج از حد بابل خراسان دیده اند
لاجرم حاج از حد بابل خراسان دیده اند
لاجرم حاج از حد بابل خراسان دیده اند
از نسیم مغفرت کآبی و خاکی یافته
از نسیم مغفرت کآبی و خاکی یافته
از نسیم مغفرت کآبی و خاکی یافته
از نسیم مغفرت کآبی و خاکی یافته
آتشی را از انا گفتن پشیمان دیده اند
آتشی را از انا گفتن پشیمان دیده اند
آتشی را از انا گفتن پشیمان دیده اند
آتشی را از انا گفتن پشیمان دیده اند
وز فراوان ابر رحمت ریخته باران فضل
وز فراوان ابر رحمت ریخته باران فضل
وز فراوان ابر رحمت ریخته باران فضل
وز فراوان ابر رحمت ریخته باران فضل
رانده ای را بر امید عفو شادان دیده اند
رانده ای را بر امید عفو شادان دیده اند
رانده ای را بر امید عفو شادان دیده اند
رانده ای را بر امید عفو شادان دیده اند
حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم
حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم
حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم
حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم
خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند
خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند
خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند
خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند
چون کریمان کز عطای داده شان نسیان بود
چون کریمان کز عطای داده شان نسیان بود
چون کریمان کز عطای داده شان نسیان بود
چون کریمان کز عطای داده شان نسیان بود
عفو حق را از خطای خلق نسیان دیده اند
عفو حق را از خطای خلق نسیان دیده اند
عفو حق را از خطای خلق نسیان دیده اند
عفو حق را از خطای خلق نسیان دیده اند
خلق هفتاد و سه فرقت کرده هفتاد و دو حج
خلق هفتاد و سه فرقت کرده هفتاد و دو حج
خلق هفتاد و سه فرقت کرده هفتاد و دو حج
خلق هفتاد و سه فرقت کرده هفتاد و دو حج
انسی و جنی و شیطانی مسلمان دیده اند
انسی و جنی و شیطانی مسلمان دیده اند
انسی و جنی و شیطانی مسلمان دیده اند
انسی و جنی و شیطانی مسلمان دیده اند
حاج رانو نو در افزای از ملادک کرده حق
حاج رانو نو در افزای از ملادک کرده حق
حاج رانو نو در افزای از ملادک کرده حق
حاج رانو نو در افزای از ملادک کرده حق
هر چه در شش صد هزار اعداد نقصان دیده اند
هر چه در شش صد هزار اعداد نقصان دیده اند
هر چه در شش صد هزار اعداد نقصان دیده اند
هر چه در شش صد هزار اعداد نقصان دیده اند
ای برید صبح سوی شام و ایران بر خبر
ای برید صبح سوی شام و ایران بر خبر
ای برید صبح سوی شام و ایران بر خبر
ای برید صبح سوی شام و ایران بر خبر
زین شرف کامسال اهل شام و ایران دیده اند
زین شرف کامسال اهل شام و ایران دیده اند
زین شرف کامسال اهل شام و ایران دیده اند
زین شرف کامسال اهل شام و ایران دیده اند
ای زبان آفتاب احرار کیهان را بگوی
ای زبان آفتاب احرار کیهان را بگوی
ای زبان آفتاب احرار کیهان را بگوی
ای زبان آفتاب احرار کیهان را بگوی
دولتی کز حج اکبر حاج کیهان دیده اند
دولتی کز حج اکبر حاج کیهان دیده اند
دولتی کز حج اکبر حاج کیهان دیده اند
دولتی کز حج اکبر حاج کیهان دیده اند
نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته
نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته
نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته
نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته
نز خفاجه بیم و نز غزیه عصیان دیده اند
نز خفاجه بیم و نز غزیه عصیان دیده اند
نز خفاجه بیم و نز غزیه عصیان دیده اند
نز خفاجه بیم و نز غزیه عصیان دیده اند
رانده زاول شب بر آن که پایه و بشکسته سنگ
رانده زاول شب بر آن که پایه و بشکسته سنگ
رانده زاول شب بر آن که پایه و بشکسته سنگ
رانده زاول شب بر آن که پایه و بشکسته سنگ
نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند
نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند
نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند
نیم شب مشعل به مشعر نور غفران دیده اند
بامدادان نفس حیوان کرده قربان در منی
بامدادان نفس حیوان کرده قربان در منی
بامدادان نفس حیوان کرده قربان در منی
بامدادان نفس حیوان کرده قربان در منی
لیک قربان خواص از نفس انسان دیده اند
لیک قربان خواص از نفس انسان دیده اند
لیک قربان خواص از نفس انسان دیده اند
لیک قربان خواص از نفس انسان دیده اند
با سیاهی سنگ کعبه همبر آید در شرف
با سیاهی سنگ کعبه همبر آید در شرف
با سیاهی سنگ کعبه همبر آید در شرف
با سیاهی سنگ کعبه همبر آید در شرف
سرخی سنگ منی کز خون حیوان دیده اند
سرخی سنگ منی کز خون حیوان دیده اند
سرخی سنگ منی کز خون حیوان دیده اند
سرخی سنگ منی کز خون حیوان دیده اند
سعد ذابح بهر قربان تیغ مریخ آخته
سعد ذابح بهر قربان تیغ مریخ آخته
سعد ذابح بهر قربان تیغ مریخ آخته
سعد ذابح بهر قربان تیغ مریخ آخته
جرم کیوانش چو سنگ مکی افسان دیده اند
جرم کیوانش چو سنگ مکی افسان دیده اند
جرم کیوانش چو سنگ مکی افسان دیده اند
جرم کیوانش چو سنگ مکی افسان دیده اند
چون بره کید به مادر گوسپند چرخ را
چون بره کید به مادر گوسپند چرخ را
چون بره کید به مادر گوسپند چرخ را
چون بره کید به مادر گوسپند چرخ را
سوی تیغ حاج پویان و غریوان دیده اند
سوی تیغ حاج پویان و غریوان دیده اند
سوی تیغ حاج پویان و غریوان دیده اند
سوی تیغ حاج پویان و غریوان دیده اند
بی زبانان با زبان بی زبانی شکر حق
بی زبانان با زبان بی زبانی شکر حق
بی زبانان با زبان بی زبانی شکر حق
بی زبانان با زبان بی زبانی شکر حق
گفته وقت کشتن و حق را زباندان دیده اند
گفته وقت کشتن و حق را زباندان دیده اند
گفته وقت کشتن و حق را زباندان دیده اند
گفته وقت کشتن و حق را زباندان دیده اند
در سه جمره بود پیش مسجد خیف اهل خوف
در سه جمره بود پیش مسجد خیف اهل خوف
در سه جمره بود پیش مسجد خیف اهل خوف
در سه جمره بود پیش مسجد خیف اهل خوف
سنگ را کانداخته بر دیو غضبان دیده اند
سنگ را کانداخته بر دیو غضبان دیده اند
سنگ را کانداخته بر دیو غضبان دیده اند
سنگ را کانداخته بر دیو غضبان دیده اند
آمده در مکه و چون قدسیان بر گرد عرض
آمده در مکه و چون قدسیان بر گرد عرض
آمده در مکه و چون قدسیان بر گرد عرض
آمده در مکه و چون قدسیان بر گرد عرض
عرش را بر گرد کعبه طوف و جولان دیده اند
عرش را بر گرد کعبه طوف و جولان دیده اند
عرش را بر گرد کعبه طوف و جولان دیده اند
عرش را بر گرد کعبه طوف و جولان دیده اند
پیش کعبه گشته چون باران زمین بوس از نیاز
پیش کعبه گشته چون باران زمین بوس از نیاز
پیش کعبه گشته چون باران زمین بوس از نیاز
پیش کعبه گشته چون باران زمین بوس از نیاز
و آسمان را در طوافش هفت دوران دیده اند
و آسمان را در طوافش هفت دوران دیده اند
و آسمان را در طوافش هفت دوران دیده اند
و آسمان را در طوافش هفت دوران دیده اند
عید ایشان کعبه وز ترتیب پنج ارکان حج
عید ایشان کعبه وز ترتیب پنج ارکان حج
عید ایشان کعبه وز ترتیب پنج ارکان حج
عید ایشان کعبه وز ترتیب پنج ارکان حج
رکن پنجم هفت طوف چار ارکان دیده اند
رکن پنجم هفت طوف چار ارکان دیده اند
رکن پنجم هفت طوف چار ارکان دیده اند
رکن پنجم هفت طوف چار ارکان دیده اند
رفته و سعی صفا و مروه کرده چار و سه
رفته و سعی صفا و مروه کرده چار و سه
رفته و سعی صفا و مروه کرده چار و سه
رفته و سعی صفا و مروه کرده چار و سه
هم بر آن ترتیب کز سادات و اعیان دیده اند
هم بر آن ترتیب کز سادات و اعیان دیده اند
هم بر آن ترتیب کز سادات و اعیان دیده اند
هم بر آن ترتیب کز سادات و اعیان دیده اند
پس برای عمره کردن سوی تنعیم آمده
پس برای عمره کردن سوی تنعیم آمده
پس برای عمره کردن سوی تنعیم آمده
پس برای عمره کردن سوی تنعیم آمده
هم بر آن آئین که حج را ساز و سامان دیده اند
هم بر آن آئین که حج را ساز و سامان دیده اند
هم بر آن آئین که حج را ساز و سامان دیده اند
هم بر آن آئین که حج را ساز و سامان دیده اند
حاج را دیوان اعمال است وانگه عمره را
حاج را دیوان اعمال است وانگه عمره را
حاج را دیوان اعمال است وانگه عمره را
حاج را دیوان اعمال است وانگه عمره را
ختم اعمال و فذلک های دیوان دیده اند
ختم اعمال و فذلک های دیوان دیده اند
ختم اعمال و فذلک های دیوان دیده اند
ختم اعمال و فذلک های دیوان دیده اند
کعبه در دست سیاهان عرب دیده چنانک
کعبه در دست سیاهان عرب دیده چنانک
کعبه در دست سیاهان عرب دیده چنانک
کعبه در دست سیاهان عرب دیده چنانک
چشمهٔ حیوان به تاریکی گروگان دیده اند
چشمهٔ حیوان به تاریکی گروگان دیده اند
چشمهٔ حیوان به تاریکی گروگان دیده اند
چشمهٔ حیوان به تاریکی گروگان دیده اند
آنچه دیده دشمنان کعبه از مرغان به سنگ
آنچه دیده دشمنان کعبه از مرغان به سنگ
آنچه دیده دشمنان کعبه از مرغان به سنگ
آنچه دیده دشمنان کعبه از مرغان به سنگ
دوستان کعبه از غوغا دو چندان دیده اند
دوستان کعبه از غوغا دو چندان دیده اند
دوستان کعبه از غوغا دو چندان دیده اند
دوستان کعبه از غوغا دو چندان دیده اند
بهترین جایی به دست بدترین قومی گرو
بهترین جایی به دست بدترین قومی گرو
بهترین جایی به دست بدترین قومی گرو
بهترین جایی به دست بدترین قومی گرو
مهرهٔ جاندار و اندر مغز ثعبان دیده اند
مهرهٔ جاندار و اندر مغز ثعبان دیده اند
مهرهٔ جاندار و اندر مغز ثعبان دیده اند
مهرهٔ جاندار و اندر مغز ثعبان دیده اند
نی ز ایزد شرم و نی از کعبه آزرم ای دریغ
نی ز ایزد شرم و نی از کعبه آزرم ای دریغ
نی ز ایزد شرم و نی از کعبه آزرم ای دریغ
نی ز ایزد شرم و نی از کعبه آزرم ای دریغ
جای شیران را سگان سور سکان دیده اند
جای شیران را سگان سور سکان دیده اند
جای شیران را سگان سور سکان دیده اند
جای شیران را سگان سور سکان دیده اند
در طواف کعبه چون شوریدگان از وجد و حال
در طواف کعبه چون شوریدگان از وجد و حال
در طواف کعبه چون شوریدگان از وجد و حال
در طواف کعبه چون شوریدگان از وجد و حال
عقل را پیرانه سر در ام صبیان دیده اند
عقل را پیرانه سر در ام صبیان دیده اند
عقل را پیرانه سر در ام صبیان دیده اند
عقل را پیرانه سر در ام صبیان دیده اند
ذات حق سلطانان و کعبه دار ملک
ذات حق سلطانان و کعبه دار ملک
ذات حق سلطانان و کعبه دار ملک
ذات حق سلطانان و کعبه دار ملک
مصطفی را شحنه و منشور قرآن دیده اند
مصطفی را شحنه و منشور قرآن دیده اند
مصطفی را شحنه و منشور قرآن دیده اند
مصطفی را شحنه و منشور قرآن دیده اند
چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی
چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی
چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی
چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی
پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیده اند
پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیده اند
پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیده اند
پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیده اند
بنده خاقانی سگ تازی است بر درگاه او
بنده خاقانی سگ تازی است بر درگاه او
بنده خاقانی سگ تازی است بر درگاه او
بنده خاقانی سگ تازی است بر درگاه او
بخ بخ آن تازی سگی کش پارسی خوان دیده اند
بخ بخ آن تازی سگی کش پارسی خوان دیده اند
بخ بخ آن تازی سگی کش پارسی خوان دیده اند
بخ بخ آن تازی سگی کش پارسی خوان دیده اند